مثل قطرههای بارون روی آجرهای زندون
Like rain drops on the prison bricks
باد سردی که میپیچه تو موهای بید مجنون
The cold wind that blows into the weeping willow
مثل شاپرک به امید بغل کردن مهتاب
Like the butterfly hoping to hug the moon
که شاید یه روز بیاد تموم بشه وحشت این خواب
maybe one day will come that will end the horror of this dream
لرزش صدایی از دور روی خطهای شکسته
A shaking voice from a distance over broken lines
حبس یه آغوش ساده تو هزار تا قفل بسته
A simple embrace imprisoned in a thousand locks
نکنه دیر بشه و تموم بشه نور ستاره
What if the star stops shining and it’s too late
ناتموم بمونند جملههای نیمهکاره
and half-finished sentences remain unfinished
هر گلی یه عمری داره، هر بهاری یه خزونی
Every flower has a lifetime, every spring autumn
هر کتاب قصهای عاقبتش داره تمومی
Every book has en finished story
آخرش منم همون رهگذرم که تو خیابون
In the end, I’m that passerby on the street
یه روزی رد شده با کفشهای خیسش زیر بارون
that one day passed with her wet shoes under the rain