زیرِ درختِ سپیدی با برگهای لرزان
Under a white tree with trembling leaves
گُم شد نگاهِ آبیِ یک عاشقِ پریشان
a sad lover’s blue eyes were lost
اشک از دلش میریزد و ترانهای میخوانَد
He sings a song while shedding tears from his heart
آهنگی که تا زندهام در یادِ من میمانَد
A song that I will remember for the rest of my life
کجا باید از زیرِ بارِ آن زمان بُگریزم؟
Where can I escape from the weight of that time
از یادِ و جای خالیِ آن دوستِ عزیزم
From the memories and absence of my darling friend
عزیزم... عزیزم...
darling… darling…
روی زمین نشسته و سر بر زانو گرفته
Sitting on the floor with his head on his knees
گونههایش تَر و سُرخ و دلش خورد و شکسته
His cheeks are red and teary and his heart is broken
با گُلهای قالیچه و گلدانهای پیچک
With the flower pattern rugs and the hanging plants
عجین شده تصویرِ او با آن اتاقِ کوچک
his image has become one with that little room
بخشید و اما رفت و با او خندههای او رفت
He forgave me and left, but with him his laughter left
یک تکّه از من هم با اسبابهای او رفت
A part of me also left with his belongings
با او رفت... با او رفت...
left with him… left with him…
آرام و ساکت رفته و نشانهای نمانده
He’s gone quietly and there’s no sign left
جز یک نقاشی لای یک کتابچهٔ نخوانده
except a drawing in an unread book
در خاطرم اما هنوز از لحظهٔ جدایی
In my mind though from the moment he left
تصویری از لبخندِ او مانده به یادِگاری
the image of him smiling has remained as a souvenir
ای قاصدک اگر دیدی دو چَشمِ آسمانی
Hey dandelion! If you see two heavenly eyes
سلامِ من را به آن یارِ زیبا میرسانی؟
will you deliver my greeting to my beautiful friend?
میرسانی... میرسانی...
deliver… deliver...
ای قاصدک اگر دیدی دو چَشمِ آسمانی
Hey dandelion! If you see two heavenly eyes
سلام من را به آن یار زیبا میرسانی؟
will you deliver my greeting to my beautiful friend?
میرسانی... میرسانی...
deliver… deliver...