میشه پرنده باشی اما رها نباشی
You would be a bird, yet not free,
میشه دلت بگیره اسیر غصه ها شی
You would feel down, captivated by the sorrows,
حالا که آسمونم دنیای تازه ای نیست
Now that the heaven is not a new world,
اون وفت یه جا بشینی محو گذشته ها شی
You would be sittting and
ترسیده باشی از کوچ اوجو ندیده باشی
pondering about the past,
واسه یه مشت دونه اهلی آدما شی
You would have fear of migration, and not see the summit,
تو سایه ها بمونی درگیر سایه ها شی
You would be tamed by men for a handful of grains,
مفهوم زندگی رو از یاد برده باشی
You would remain in the shadows, and involved there,
دلت بخواد دوباره از ته دل بخونی
You would forget the meaning of the life,
از ترس ریزش اشک غمگین و بی صدا شی
You would be longing for singing once again from the bottom of your heart,