بعد از تو دنیا عوض شد
After you, the world changed
نگفتم برایت؛ دلم نیامد
I didn't tell you; I couldn't
گنجشکها از حیاط خانه رفتند
The sparrows left our house's yard
درخت خرمالو خشکید
The persimmon tree withered
کفشهایم مرا به هیچ کافهای نبردند
My shoes didn't take me to any cafeteria
لباسآبی ام که تو دوستش داشتی پوسید
My blue dress that you liked rotted
موهایم سپید شدند
My hair turned to white
و روزگارم سیاه
And my world turned to black
هیچکس برایم مست نکرد و نرقصید
Nobody got drunk and danced for me
که وسطش بخندد و بگوید:
...to laugh in the middle and say:
غرق نشی با اون نگاه کردنت»»
Be carful not to drown by the way you're looking
هیچکس یادش نبود وقتی درد دارم
Nobody understood when I felt pain
دستش را بگذارد روی صورتم
...to put his hand on my face
و آرام زیر گوش چپم زمزمه کند:«ببوسمت؟»
...and whisper in my left ear: shall I kiss you?
هیچکس نبود که کنارم بخوابد
There was no one to sleep beside me
آرام نفس بکشد
...to breathe slowly
من بتوانم تا صبح
...so that I could until morning
به موسیقی نفسهایش گوش کنم
listen to the music of his breathes
و هی دیوانهتر شوم
...and I become more insane
و هی شعر بنویسم روی ملافهی سفید
...and write poetry
با نوک انگشت
On the sheets
نخوابیدم که خوابت را ببینم
I didn't sleep to see you in my dreams
نشد؛ نتوانستم
I couldn't (sleep)
هی نشستم تا صبح به تو فکر کردم
I just sat and thought of you
و آنقدر گریه کردم که رادیو گفت:«خشکسالی منتفی است
And cried so much in a way that the radio said: Drought is negative
ابرهای بارانزا در آپارتمان کوچکی در تهران مستقر شدهاند»
Rain clouds are located in a small apartment in Tehran.
بعد از تو هیچ شبی ماه آنقدر نیامد نزدیک زمین
After you the moon wasn't so close to the earth
که من بترسم و به تو زنگ بزنم و تو آرامم کنی
So that get scared and call you and you calm me down
که فقط یک واقعه طبیعی است
...and tell me it's just a natural occurrence
و قرار نیست دنیا تمام شود
And the world is not going to end
و ما دیگر هم را نبینیم
...and we are not going to not see each other
هیچکس نبود که در تاریکی سالن سینما
There was nobody to kiss me in the darkness of the cinema quietly
و بیصدا بخندد
...and laugh silently
هیچکس نبود که پشت تمام چراغ قرمزها کف دستش را ببوسم
There was no one that I kiss his hand at the red lights
و دلم برایش غنج برود
...and I long for him
هیچکس بوی گندم خام نداد
Nobody smelled like raw wheat
هیچکس خورشید من نشد
Nobody became my sun
گم شدم در شباشب بیپایانی
I got lost in the endless night
که اسمش را گذاشتهایم زندگی
Which I named it life
بعد از تو دنیا عوض شد
After you the world change
من اما نه!
But I didn't (change)
هنوز صبحها میایستم سر کوچه
I still stand at the alley at mornings
همانجا که آخرین بار دیدمت
The place that I saw you for last time
به جای خالیات نگاه میکنم
I look at your empty place
آرام چشمهایم را پاک میکنم
I dry my (wet) eyes slowly
که عاقلان نبینند دیوانه گریه کرده
So that wise people do not see that the Insane (me) has cried
بعد راه میافتم در شهر
Then I walk in the city
به غریبهها لبخند میزنم
I smile at strangers
شاید تو عوض شدهای
Maybe you have changed
شبیه یکی از این غریبههایی
And has become like one of these strangers
نکند بمانی بی لبخند!
Lest you be without smile