نباید گریه میکردم که عشقو بیاثر میکرد
I shouldn't have been crying because it made love ineffective
همین حال بدم از تو منو هی دورتر میکرد
My bad feeling was making me further from you
نباید گریه میکردم که این آرامشم باشه
I shouldn't have been crying, so I have such this peace (I have no peace)
که حتی دونههای اشک توی آرایشم باشه
That even my tears be in my make-up
نه با دلگیری و نه غم، نه با غصه نه با سردی
Neither with gloominess, nor with sadness nor with sorrow nor with apathy ...
ازت میخوام به این خونه مثل یه مرد برگردی
... I want you to come back to this home like a man
نه با دلگیری و نه غم، نه با غصه نه با سردی
Neither with gloominess, nor with sadness nor with sorrow nor with apathy ...
ازت میخوام به این خونه مثل یه مرد برگردی
... I want you to come back to this home like a man
ولی روزای دلسردم که حالا ترکشون کردم
But the gloomy days that I abandoned them now
واسه برگشتنت حتی نباید گریه میکردم
I shouldn't have been crying for your returning
چه روزایی تو قابِ عکس نگاهت رو بغل کردم
How many days that I hugged your looks in the picture
تمام مشکلاتم رو کنارِ گریه حل کردم
That I solved my problems by crying
نه با دلگیری و نه غم، نه با غصه نه با سردی
Neither with gloominess, nor with sadness nor with sorrow nor with apathy ...
ازت میخوام به این خونه مثل یه مرد برگردی
... I want you to come back to this home like a man
نه با دلگیری و نه غم، نه با غصه نه با سردی
Neither with gloominess, nor with sadness nor with sorrow nor with apathy ...
ازت میخوام به این خونه مثل یه مرد برگردی
... I want you to come back to this home like a man