جغد بارونخورده ای تو کوچه فریاد میزنه،
An owl, wet from the rain, is shrieking in the alley
زیر دیوار بلندی یه نفر جون میکنه،
Beneath a tall wall, somebody's dying
کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره؟
Who knows what's going on in the darkness of the night?
پای بردههای شب اسیر زنجیر غمه!
The slaves of the night are imprisoned by sadness
دلم از تاریکیها خسته شده،
I'm tired of the darkness1
همهی درها به روم بسته شده!
All the doors are closed to me
من اسیر سایههای شب شدم،
I've got imprisoned by the shadows of the night
شب اسیر تور سرد آسمون؛
The night's got imprisoned by the sky's cold veil
پا به پای سایهها باید برم
I must go along with the shadows
همه شب به شهر تاریک جنون!
All night, to the dark city of madness
دلم از تاریکیها خسته شده،
I'm tired of the darkness
همهی درها به روم بسته شده!
All the doors are closed to me
چراغ ستارهی من رو به خاموشی میره،
The light of my star is starting to die
بین مرگ و زندگی اسیر شدم باز دوباره؛
Once again I'm stuck between death and life
تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه،
The darkness with its cold claws arrives
توی خاک سرد قلبم بذر کینه میکاره.
To plant hatred's seed in the cold soil of my heart
دلم از تاریکیها خسته شده،
I'm tired of the darkness
همهی درها به روم بسته شده!
All the doors are closed to me
مرغ شومی پشت دیوار دلم
An evil bird behind the wall of my heart
خودشو این ور و اون ور میزنه،
Is beating itself
تو رگای خستهی سرد تنم
Inside the tired cold veins of my body
ترس مردن داره پر پر میزنه!
The fear of death is fluttering
دلم از تاریکیها خسته شده،
I'm tired of the darkness
همهی درها به روم بسته شده!
All the doors are closed to me