لطفاً به بند اول سبّابه ات بگو!
Please tell the first knuckle of your thumb
یک ذرّه صبر و حوصله اش بیشتر شود
to have a little bit more patience
از بُخل، زنگ خانه ی من سکته می کند
Out of stinginess, my doorbell will have a stroke
دستت اگر کمی متمایل به در شود
if your hand leans a bit toward the door
در می زنی که وارد تنهاییم شوی
You knock on the door to enter my lonliness
اما بعید نیست زمانی که می روی
but it is not unlikely that when you leave
در از خودش جلای وطن گفته، مثل من
the door itself abandons its home and, like me,
در جست و جوی در زدنت در به در شود
becomes a wanderer searching for your knocking
این بچه لاکپشت نگون بخت سال هاست
It's been years that this unfortunate turtle hatchling
از تخم در می آید و سوی تو می دود
hatches and runs toward you
اما مقدّر است در آخرین قدم
but it is destined that at the final step,
یعنی در آستانه ی دریا دَمَر شود
that is on the verge of the sea, it flips over
نُه ماه غلت خوردم و اصرار داشتم
I tossed and turned for 9 months and I persevered
در آن رَحِم لباس شوم تا بپوشی ام
to become, in that womb, a piece of clothing so that you would wear me
یا کاسه ای شراب شوم تا بنوشی ام
or cup of wine so that you would drink me
هر نطفه ای که دوست ندارد پسر شود!
Any sperm that does not like to become a boy!
هر نطفه ای که دوست ندارد وَرَم شود
Any sperm that does not like to become a bump
گفتم وَرَم شوم! وَرَمی در درون تو
I said (to myself), I would become a bump, a bump inside you
تا هی بزرگ تر بشوم، تا جنون تو
and I would swell more and more, and with my growth
همراه قد کشیدن من بیشتر شود
your madness would also grow
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
But I became a boy to desire you
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
I become constantly restless to desire you
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
But I became a boy to desire you
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
I become constantly restless to desire you
-اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
- But I became a boy to desire you
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
I become constantly restless to desire you
پیوسته آرزو کنمت بلکه آرزو
to constantly desire you so that the desire
از شرم ناتوانی خود جان به سر شود-
would die away being embarrassed by its inability
دستت مبارک است که چک می زند به گوش
Your hand is blessed that slaps (in the) ears
دستت مبارک است که می آورد به هوش
Your hand is blessed that brings (one) back to consciousness
عیسای دست های مبارک! بزن مرا...
Oh, Jesus of blessed hands! Hit me
تا مُرده ای به زنده شدن مُفتَخَر شود!
so that a dead (one) is given the honor of coming back to life
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
But I became a boy to desire you
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
I become constantly restless to desire you
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
But I became a boy to desire you
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
I become constantly restless to desire you